دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۰

به مناسبت روز جهاني زبان مادري: درخواست از بالاترين براي اضافه نمودن برچسب زبانهاي تركي آذربايجاني و كردي

روز ۲۱ فوریه از طرف یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده‌است. نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی انجام شده‌است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت زیاد آن، سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبان‌ها اعلام کرد. این روز از تقویم رسمی ایران حذف شده است.

مقدمه:
شايد اين واقعيت در نگاه اول عجيب و اغراق‌آميز به‌نظر برسد که بسياري از انسان‌هاي جهان براي رفع احتياجات روزمره‌ي خود مجبورند تا چهار يا پنج زبان را بياموزند:
زبان مادري يا محلي و قومي، که زباني است که انسان از بدو تولد و اغلب از طريق پدر و مادر خود آن‌را فرا مي‌گيرد.
 زبان ملي، که فراگيري آن حداکثر از زمان مدرسه رفتن آغاز مي‌گردد و بدون يادگرفتن آن زندگي در کشور مربوطه بسيار سخت و دشوار – اگر نه ناممکن - است.
 زبان مذهبي، که شخص به‌خاطر درک هرچه دقيق‌تر دين و مذهب خود و انجام فرايض آن، بايد آن را فرا بگيرد.
 زبان منطقه‌اي، که فراگيري آن براي افراد غيربومي ساکن در محلي که زبان مادري آن با زبان مادري شخص و/يا زبان ملي کشور مربوطه متفاوت است راه‌گشا خواهد بود.
زبان بين‌المللي، که بايد وسيله‌اي باشد براي ارتباط برقرار ساختن با تمامي کشورهاي ديگر جهان.
از بين اين پنج مجموعه‌ي زباني متفاوت، زبان‌هاي مادري و بين‌المللي مورد کم توجهي واقع شده‌اند.


زبان مادرياهميت زبان مادري – يعني نخستين زباني که شخص توسط آن با جهان اطراف خود آشنا مي‌شود - بر هيچ‌کسي پوشيده نيست و ارزش‌گزاري نسبت به آن به‌گونه‌ي روزافزوني در حال رشد است. به‌عنوان مثال، تخصيص يک روز به‌عنوان روز جهاني زبان مادري توسط يونسکو و سازمان ملل متحد، خود گواهي قوي بر اين واقعيت است. خوشبختانه تاثير اين گام بين‌المللي مثبت در جهت بسط و توسعه‌ي زبان‌هاي مادري دنيا، در کشور ما نيز مشهود بوده است و جنبش پيشبرد زبان مادري در جامعه‌ي چند زباني ما جريان پيدا کرده است. به‌عنوان مثال، در تاريخ سوم اسفند ماه 89 (21 فوريه) يعني روزي که از سوي يونسکو روز جهاني زبان مادري نام‌گذاري شده است، براي اولين بار در ايران و در شهر تبريز مراسمي به اين مناسبت برگزار شد که در خور توجه است.
البته اهميت دادن و توسعه بخشيدن به زبان مادري در عمل، مهيا ساختن هرچه بيشتر امکانات گوناگون براي
آموزش کلاسيک و کاربرد بيشتر آن به صورت کتبي و شفاهي در برخوردهاي اجتماعي و رسانه‌هاي عمومي است. بستر قانوني اين مهم نيز در قوانين اساسي اکثر کشورهاي جهان گنجانده شده است، و از جمله طبق اصل پانزدهم قانون اساسي کشور ما:
” زبان و خط رسمي و مشترک مردم ايران فارسي است. اسناد و مکاتبات و متون رسمي و کتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبان‌هاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانه‌هاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسي آزاد است.“
بنابر اين وظيفه‌ي تمامي افراد جامعه و دولت در باره‌ي ارتقا بخشيدن هر چه بيشتر به زبان‌هاي مادري – يا چنان‌که در اصل فوق آمده، ”زبان‌هاي محلي و قومي“ اين است که راه را براي ارتقاي آموزش و کاربرد آن باز کنند.
هيچ کس مخالف يادگيري آزاد و اختياري زبان‌هاي ملل ديگر، هم‌چون فرانسوي، اسپانيايي، آلماني يا انگليسي نيست، اما آن‌چه که نبايد فراموش کرد، اصلِ يادگيري زبان مادري و تقدم آن بر آموزشِ هر زبان ملي بيگانه است.
نکته‌ي بسيار با اهميتي را که مي‌توان اضافه نمود، اين است که در کشور ما پس از گذشت بيش از 25 سال از تصويبِ قانونِ اساسي متاسفانه اين اصل قانون اساسي که مربوط به زبان‌هاي مادري است، به بوته‌ي فراموشي سپرده شده و هرگز به‌اجرا در نيامده است. در حالي‌که همه مي‌دانيم آموزش زبان مادري حق اساسي هر انساني است. همان‌گونه که تنوع زيستي در موردِ محيط زيست باعث جذابيت و مانا شدن بيشتر آن مي‌گردد، در مورد زبان‌هاي مادري يا محلي و قومي نيز، تنوع زباني سبب مطلوبيتِ بيشتر فضا و قوام هرچه بيشتر اقوام مختلف موجود در هر کشوري مي‌گردد. از اين نظر نيز، کشور ما غني است: ايران کشوري است چندزبانه که در آن علاوه بر وجود تعداد فراواني از زبان هاي گوناگون، حداقل 5 زبان موجود در آن داراي گويش‌وراني در حد چندين ميليون است. به‌عنوان مثال، زبان‌هاي فارسي، ترکي، کردي، عربي و بلوچي هر کدام در گوشه‌اي از اين سرزمين پهناور قلمروي ويژه‌ي خود را دارند. يادگيري زبان ملي – که در بند بعدي به آن مي‌پردازيم - وظيفه‌ي هر کسي است، و فراگيري زبان مادري حق ايشان.

زبان ملي
زبان ملي هر کشوري حکم زبان مشترک در بين تمامي شهروندان آن کشور را دارد و در واقع وجه مشترک ارتباطي، فرهنگي و ادبي ايشان به‌حساب مي‌آيد و يکي از عناصر اصلي در ايجاد و توسعه‌ي هويت ملي است. همان‌طور که در اصل فوق‌الذکر آمده است، ” اسناد و مکاتبات و متون رسمي و کتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد“. به‌خاطر همين ضرورت‌هاي عملي است که عموما در مورد بسط و توسعه‌ي زبان‌هاي ملي ظاهرا جاي هيچ‌گونه نگراني‌اي وجود ندارد، زيرا هم دولت‌ها و هم ملت‌ها در پي آموزش و استفاده‌ي هرچه بيشتر از آن هستند و همچنين اگر در کشوري تنها يک زبان در مدارس آن تدريس شود، آن زبان همانا زبان ملي ايشان است. منتها نگراني موجود در مورد زبان‌هاي ملي – که متاسفانه نگراني کوچک و کم اهميتي نيز نيست - تحت تاثير قرار گرفتن آن‌ توسط نفوذ و سلطه‌ي زبان يا زبان‌هاي ملي ديگر است. اين‌گونه تاثيرات در زمان‌هاي گذشته و تا قرن اخير عموما از طريق قدرت نظامي و اشغال‌گر ملل ديگر انجام مي‌شده و در زمان حاضر به‌واسطه‌ي قدرت تبليغاتي/ رسانه‌اي دولت‌هايي که تمايل به بسط و سلطه‌ي فرهنگي بر ديگر کشورهاي جهان دارند، اعمال مي‌گردد. در حال حاضر آسان‌ترين راه براي اين منظور، که متاسفانه تمامي سرمايه‌گذاري‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي آن نيز توسط خود اين کشورها انجام مي‌پذيرد، آموزش زبان ملي يک کشور قدرتمند از نظر سياسي، به‌عنوان زبان بين‌المللي در کشور مربوطه است. اين کار علاوه بر هدر دادن سرمايه‌ي ملي و اوقات بسيار زيادي از نيروي گران‌بها و عموما جوان کشور، پلي است که از طريق آن فرهنگ بيگانه به‌راحتي مي‌تواند وارد مملکت گردد. در اين مورد با تفصيل بيشتري در بخش زبان بين‌المللي پرداخته خواهد شد، اما نکته‌ي قابل توجه در اين باره در مورد کشور ما اين است که اخيرا در خبرها آمده بود که از سال تحصيلي جديد طرح آزمايشي آموزش زبان انگليسي در برخي از ”دبستان‌هاي کشور“ نيز به اجرا در خواهد آمد!؟

زبان مذهبي
فراگيري زبان‌هاي مذهبي که عموما زبان کتب مقدس هستند، براي آشنايي بيشتر شخص با دين و مذهب خود و انجام برخي از فرايض ديني لازم است.
آموزش اين‌گونه زبان‌ها نيز معمولا توسط مدارس و/يا نهادهاي مذهبي هر ديني انجام مي‌شود و انگيزه‌هاي اعتقادي مردم باعث حفظ و اشاعه‌ي آن مي‌گردد.

زبان منطقه‌اي
زبان منطقه‌اي در واقع يکي از زبان‌هاي مادري يا محلي و قومي است که متعلق به شخصِ مورد نظر نيست، و او تنها به‌دليل سکونت دايم يا موقت در منطقه‌اي ديگر، و به‌خاطر ارتباطات بيشتر، نزديک‌تر و راحت‌تر با مردم بومي و فرهنگ ايشان، مي‌تواند آن را فرا بگيرد. فراگيري اين‌گونه زبان‌ها در بسياري از موارد حياتي نيست، چرا که، زبان ملي - که بنا برفرض بايد در تمامي مناطق کشور آموزش داده شده باشد – مي‌تواند تا حدودي به‌اين منظور به‌کار رود.

زبان بين‌المللي
زبان بين‌المللي بايد زباني غير ملي و فراملي باشد که توسط آن ارتباطات بين‌المللي با تمامي کشورهاي ديگر جهان ميسر و ممکن باشد. بنابر اين انتخاب چنين زباني از حساسيت بسيار زيادي برخوردار است و در واقع نيز تعيين همين زبان در سراسر تاريخ با جنگ و ستيز روبرو بوده است، و به‌دفعات دچار تغيير و ديگرگوني شده است. به‌عنوان مثال، زماني زبان لاتين مي‌خواست اين نقش را بازي کند و زماني زبان يوناني؛ زماني زبان فرانسوي و زماني (عصر حاضر) زبان انگليسي. منتها هيچ گاه هيچ‌يک از اين زبان‌ها به معني واقعي کلمه، موفق به انجام نقش زبان بين‌المللي نشده‌اند، زيرا:
1. از آنجا که عموم اين زبان‌ها ازطريق سلطه‌ي نظامي و کشورگشايي تحميل شده بودند، مردم نه تنها علاقه‌اي به فراگيري آن‌ها نداشتند بلکه در اين مورد احساس حقارت و تنفر نيز مي‌کردند.
هريک از اين زبان‌ها پس از مدتي، به‌دليل سلطه‌يافتن کشوري جديد، جاي خود را به زبان بعدي مي‌داد. بنابر اين، هر (چند) نسل در واقع مجبور به فراگيري زباني متفاوت بود(ند). همان‌طور که مي‌دانيم، نسل‌هاي پيشين ما مجبور بودند زبان‌هاي بسيار متفاوتي را فرا بگيرند، و نسل‌ پيش از ما فرانسوي را بايد مي‌آموخت و ما امروز بايد انگليسي را ياد بگيريم، و اگر اوضاع بخواهد به‌همين منوال پيش برود، معلوم نيست کودکان ما فردا چه زباني را خواهند آموخت؟
2. از آن‌جا که عموم زبان‌هاي ملي، زبان‌هايي خودرو يا طبيعي هستند، فراگيري آن‌ها به‌عنوان زبان بين‌المللي – که معمولا در سنين بالاتر انجام مي‌پذيرد – بسيار دشوار و زمان‌بر است و حاصل چنداني نيز نصيب فراگيرنده نمي‌کند. چگونگي چهار عنصر اصلي تشکيل دهنده‌ي اصلي اين زبان‌ها، يادگيري آن‌ها را به‌گونه‌اي مشقت‌آميز سخت و دشوار مي‌سازد:
الف: خواندن يا تلفظ: به سبب آوايي يا فونِتيک نبودن الفبا، امر خواندن و تلفظ صحيح در اين زبان‌ها بسيار مشکل است.
ب: نوشتن يا املا: ديکته نيز در اين زبان‌ها به دليل غيرآوايي بودن الفبا بسيار دشوار است.
پ: گرامر يا دستور زبان: به دليل وجود انبوهي از قواعد دستوري که اکثريت آن‌ها نيز داراي استثناهاي فراوان هستند، فراگيري دستور زبان اين‌گونه زبان‌ها نيز بسيار سخت و مشقت‌بار است.
ت: واژگان يا مجموعه‌ي لغت‌ها: کلمات اين زبان‌ها آن‌چنان زياد است که فراگيري حتي بخش کوچکي از آن نيز مستلزم وقت و انرژي بسيار فراواني است. به‌علاوه چند معني بودن بسياري از واژه‌ها و عدم وجود مرزي روشن بين اين معاني، فراگيري و تسلط يافتن بر اين زبان‌ها را به امري غيرقابل انجام تبديل مي‌کند.

عوارض منفي آموزشِ زباني ملي به‌عنوان زبان بين‌المللي
حتي اگر بتوان – با صرف سرمايه و وقت و انرژي بيش از اندازه – زبان ملي کشور خاصي را به‌عنوان زبان بين‌المللي در کشورهاي گوناگون جهان آموزش داد، در واقع دروازه‌اي ايده‌آل براي ورود فرهنگ کشور بيگانه به درون اين سرزمين‌ها باز کرده‌ايم. مسلما آموزش هر زبانِ ملي به شهروندان کشورهاي ديگر، ترويج فرهنگي است که آبشخور آن زبان است. شکل‌گيري و اصولا دليل وجودي هر کلمه، اصطلاح يا حتي نحوه‌ي بيان جملات در هر زباني، از چگونگي فرهنگ و روش زندگي صاحبان اصلي آن زبان سرچشمه مي‌گيرد. بنابر اين، آموزش زبان ملي يک کشور بخصوص، به بقيه‌ي کشورها، به‌منزله‌ي تحميل مستقيم يا غيرمستقيم فرهنگ صاحبان آن زبان به کشورهاي ديگر است.
همان‌گونه که در بالا اشاره شد: اخيرا در خبرها آمده بود که از سال تحصيلي جديد طرح آزمايشي آموزش زبان انگليسي در برخي از ”دبستان‌هاي کشور“ نيز به اجرا در خواهد آمد!؟ از اين‌که وزارت آموزش و پرورش در کنار آموزش زبانِ رسمي فارسي، در صدد آموزش زباني ديگر براي نونهالان کشور است جاي قدرداني و سپاس است اما اين‌که اين زبان، زبانِ ملي کشورهاي بيگانه‌اي چون آمريکا و انگلستان باشد، جاي تاسف است چرا که زبان بين‌المللي بايد بي‌طرف و فراملي باشد.
آموزشِ (اجباري يا حتي اختياري) زبان ملي کشورهاي ديگر مانند فرانسوي و انگليسي (و يا هر زبان ملي بيگانه‌ي ديگر) براي کودکان ايراني يا ملل ديگر امر بسيار عجيب و غير منطقي است چرا که از طرفي در حالي‌که ميليون‌ها نفر از کودکانِ امکان آموزش و فراگيري کلاسيکِ زبان مادري خود را ندارند و در واقع اغلبِ آن‌ها بي‌سوادانِ زبانِ مادري خويش هستند، ”مجبور“ به فراگيري زبان ملتي ديگر، علاوه بر زبانِ رسمي کشور خود نيز، هستند. و از طرف ديگر اين آموزشِ اجباري پيامدهاي وخيمِ از خود بيگانگي و بي‌هويتي فرهنگي را از اوان کودکي در وجود شهروندان آينده‌ي اين کشورها به‌وجود مي‌آورد.

پاسخ ايده‌آل: زبان بين‌المللي بي‌طرف و فراملي
به‌خاطر اجتناب از تمامي مسائل و مشکلات ذکر شده - که در پي انتخاب يک زبان ملي به‌عنوان زبان بين‌المللي به‌وجود مي‌آيد – مدت مديدي از کوشش‌هاي نوآوران و نوابغ بشري مي‌گذرد که دست به آفريدن زباني بي‌طرف (از نظر سياسي، فرهنگي، مذهبي و نژادي) زده‌اند. اين زبان‌هاي ابداعي، به‌دليل طراحي علمي و هدف‌مندشان از ويژگي‌هاي جالب توجه ديگري نيز برخوردار هستند:
الف: خواندن يا تلفظ: به سبب آوايي يا فونِتيک بودن الفبا، امر خواندن و تلفظ صحيح در اين زبان‌ها بسيار آسان است.
ب: نوشتن يا املا: ديکته نيز در اين زبان‌ها به دليل آوايي بودن الفبا بسيار ساده است.
پ: گرامر يا دستور زبان: به دليل وجود قواعد دستوري اندک که هيچ‌کدام از آن‌ها نيز داراي استثنايي نيست، فراگيري دستور زبان اين‌گونه زبان‌ها نيز بسيار آسان و سريع است.
ت: واژگان يا مجموعه‌ي لغت‌ها: اين زبان‌ها با استفاده از سيستم آوندي (پيشوند‌ها، پسوندها و پايانه‌ها) و ويژگي پيوندي بودن – که سبب حفظ شکل ريشه‌ي هر کلمه مي‌گردد – اين امکان را در اختيار فراگيرنده مي‌گذارند که با يادگيري تعداد محدودي از واژه‌بخش‌ها (ريشه‌ها، تک‌ايستاها، پيشوند‌ها، پسوندها و پايانه‌ها)، بتواند تعداد بي‌شماري کلمه و ترکيب‌هاي گوناگون بسازد که ضرورتي براي به‌خاطر سپردنِ معني آن‌ها نيز وجود ندارد، چرا که معني هرکدام از آن‌ها برابر است با مجموع معاني اجزاي تشکيل‌دهنده‌ي آن – نه چيزي بيشتر و نه چيزي کمتر. به‌علاوه روشن بودن معناي واژه‌ها و وجود مرزي کاملا مشخص در بين معاني واژگان مختلف، فراگيري و تسلط يافتن بر اين زبان‌ها را به‌طور غيرقابل باوري آسان، سريع و کم‌هزينه مي‌کند.

زبان اسپرانتو، موفق‌ترين زبان ابداعي
زبان اسپرانتو در طول تاريخ بيش از يک‌قرني خود، به‌خوبي توانسته‌است از بوته‌ي آزمايش‌هاي گوناگون علمي و ادبي موفق بيرون بيايد و به‌عنوان غني‌ترين زبان فراساخته‌ي جهان، در دنيا مطرح باشد.
جنبش بين‌المللي زبان اسپرانتو که از جمله هدف‌هاي اساسي آن دفاع از هويت زباني، چند زبانگي و دموکراسي در عرصه‌ي زبان است، در کنار جنبش دفاع از زبان مادري، خود را با انگيزه‌تر از هميشه براي گشودن باب مباحث مربوط به هويت اقليت‌هاي فرهنگي و زباني - چه در سطح کشورها و چه در سطوح کوچک‌تر - احساس مي‌کند و بر همين اساس است که شعار ”هرکس به زبان(يا زبان‌هاي) خود، يک زبان بي‌طرف بين‌المللي براي همه“ را مطرح مي‌نمايد.