سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۱

من و تو درخت و بارون - خشايار اعتمادی


من بهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو بهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه
میون جنگلا تاق ام می کنه
تو بزرگی مث شب
اگه مهتاب باشه یا نه تو بزرگی مث شب
خود مهتابی تو اصلا ، خود مهتابی تو
تازه ، وقتی که بره مهتاب و هنوز
شب تنها باید راه دوری رو بره تا دم دروازه روز ـ
مث شب گود و بزرگی مث شب
تازه ، روزم که بیاد تو تمیزی مث شبنم
مث صبح
تو مث مخمل ابری ، مث بوی علفی
مث اون ململ مه نازکی
اون ململ مه که رو عطر علفا
مث بلا تکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن
میون مرگ و حیات
مث برفایی تو
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قله ی مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی . . .
من بهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو بهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه
میون جنگلا تاقم می کنه.

هیچ نظری موجود نیست: